اشعاری برای شیعیان مظلوم نیجریه
۲۵ آذر, ۱۳۹۴
در پی حمله ارتش نیجریه به شیعیان این کشور و شهادت ۳۰۰ نفر از شیعیان از جمله همسر و فرزند شیخ ابراهیم الزکزکی شاعران با سرودن اشعاری در برابر این جنایت موضع گیری و آن را محکوم کردند.
پشت پرده جنایات نیجریه: موضوعی که در نیجریه در حال رخ دادن است، تلاش وهابیها و سلفیون عربستان و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس برای جلوگیری از گسترش تشیع است. کشورهای جریان وهابی در حال حاضر ثمره سالها تبلیغ و آموزش رایگان دانشجویان نیجریایی را بر باد رفته میبینند و مطئمنا ابزارهای فشار بر دولت تازه تأسیس «محمدو بوهاری» که قصد مبارزه با بوکوحرام را دارد را نیز در دست دارند.
این صفحه به روز و اشعار جدید اضافه خواهند شد.
اشعاری برای شیعیان مظلومان نیجریه:
یک صندلی اگر چه جلوتر نشسته بود
در چشم من چو کوه،برابر نشسته بود
صبح دوشنبه بود و در آن ماه بهمنی
در حلقه ای مقابل رهبر نشسته بود
گویی به ماذنه هیجان بلال داشت
انگار پیش روی پیمبر نشسته بود
یا در مدینه هم نفس مسجد النبی
محو شکوه فاتح خیبر نشسته بود
عمامه ای سپید چو یک بافه یاس داشت
چون برد ابر یکسره بر سر نشسته بود
نهج البلاغه بود به چشمش ورق ورق
در شرح خطبه، چشم به منبر نشسته بود
گفتند از قلمرو افریقیه است او
با پیر ما بعینه برادر نشسته بود
تا پیر ما ابوالشهدایش خطاب کرد
دیدم چو باغ لاله معطر نشسته بود
پژواک لحن پیر جماران به گوش داشت
در چشم او چقدر کبوتر نشسته بود
زکزاکی است حاصل آن نفس زاکیه
گفتند و او خموش بر آن در نشسته بود
مثل خلیل، چشم به بتهای آذری
بین هزار شعله ی اخگر نشسته بود
او را به باغ لاله مگر از کدام دست
خطی شقایقانه به دفتر نشسته بود
گفتند از عشیرهی جون ست، این درست
او را به سینه زخم مکرر نشسته بود
او را میان هلهله ی بت تراش ها
بر دل هزار تیشهی بتگر نشسته بود
با چشم شب ستیز فقط از پگاه گفت
هر چند بر دلش همه خنجر نشسته بود
میدیدمش که نعش پسر روی دست داشت
اما صبور در شب سنگر نشسته بود
چون بادبان کشتی او یا حسین بود
آن زورق شکسته به لنگر نشسته بود
مجلس تمام و شور شهیدانه اش مدام
در چشم من از او غزلی تر نشسته بود
محمدحسین انصاری نژاد
اگر چه ظلم و ستم ناپدید خواهد شد
و سهم کفر، عذابی شدید خواهد شد،
ولی چگونه ببینم که سینه چاک حسین
دوباره کشته به دست یزید خواهد شد…
قسم به اشک، که غمگین تر از زمستانم…
و غم بهانه شعری جدید خواهد شد…
تو روسپیدی و در حشر، مثل جدت جَون،
تنت معطر و رویت سپید خواهد شد
به سینه کاشته ای بذر عشق حیدر را
و این نهال، درختی رشید خواهد شد…
به استواری کوهی و باد از این که
تو را تکان بدهد، ناامید خواهد شد
کسی که دل به علی(ع) داده _هرکجای جهان _
شبیه حضرت زهرا(س) شهید خواهد شد…
در انتظار بهار ِ پس از زمستانیم…
بهار قسمت این سررسید خواهد شد…
دلم به عطر دعای فرج خوش است خدا!
کدام جمعه سرانجام، عید خواهد شد…؟
بشرى صاحبی
نمرودها جولان ظلمت میدهند اما
شیعه نمیافتد به راه حقّ خود از پا
از ابتدا هم غربتی مانند حیدر داشت
جان میدهد شیعه بسان حضرت زهرا
سر میدهد جان میدهد اما نمیمیرد
بر دار چون میثم اگر راسش رود بالا
هم نیجریه کربلا هم سوریه اما
شیعه پیامش چون پیام زینب کبری
با ما رایت میزند ناقوس بیداری
امروز از آن شما، از آن ما فردا
علی الواریان
دیگر امشب از حسینیه، صدا نمیرسد
از منارهها صدای ربّنا نمیرسد
غیر منطقی است اینکه از سراسر جهان
مرهمی به زخم شهر “زاریا” نمیرسد
گرد غم نشسته روی سینه پیمبر و
تلخیاش به غصهای به جز منا نمیرسد
شیعه با شهادتش عجین شده است و ریشهاش
جز به مکتبِ عظیمِ کربلا نمیرسد
ای مدافعان صلح! در کجا نشستهاید؟
پس چرا صدایتان به گوش ما نمیرسد؟!
ربّنا! عنایتی بکن به ما که تا ظهور
هیچکس به داد بچهشیعهها نمیرسد
نفیسهسادات موسوی
غریب هستی و جز خون تو گواهی نیست
که از قبیله جُونی و کم گناهی نیست
به جرم عشق، به جرم محبت مولا
تو را درست گرفتند، اشتباهی نیست
پی تهیه حلوای نقد پاریساند
کسی به فکر تو اصلاً در این نواحی نیست
تو اتکا به کسی جز خدا نخواهی کرد
که لطف «شیخ عجم» گاه هست و گاهی نیست
بگو به یوسف ما که برادری با سگ
به جز فتادن از چالهای به چاهی نیست
کدام باد تواند تو را تکان بدهد
که گفته است که این کوه غیر کاهی نیست
چهار اسماعیلت ذبیح عشق شدند
خوشا دلت، دل بیداغ قتلگاهی است
به روسیاهی من، نیست روسپیدی اگر
به رو سپیدی تو هیچ رو سیاهی نیست
قسم به خانه ویران تو که در محشر
به جز نگاه علی هیچ سرپناهی نیست
بلندشو، نفست گرم، شیخ ابراهیم…
بگو، علی که جز این راه هیچ راهی نیست
محسن عربخالقی
سه شیشه گرفته، هستی اش بیشتر است
اندازه می پرستیاش بیشتر است
بر خاک نوشته شیخ ما «زکزاکی»:
انگور سیاه، مستیاش بیشتر است
ایوب پرندآور
باید سفید بودی
با موهای زعفرانی
و چشمهای آبی فیروزهای
لباسهایت را از شانزلیزه میخریدی
و به زبان دیگری حرف میزدی
آن وقت اگر پاپیونت میافتاد
یا النگوهای دخترت کج میشد
آن وقت اگر بادکنک تولدت میترکید
یا صدای موسیقی همسایه
خوابت را بهم میزد
قول میدادم از غصه بمیرم
باید سفید بودی
تا برایت اشک بریزم
و از برادرت بودن شرم نداشته باشم
تمام شد ابراهیم
فریاد را کشتیم
و چراغ را در خیابان خفه کردیم
راستش را بخواهی مک دونالد بهتر است
و شام خوردن از دستهای تو
و بوسیدن دوبارهات
وزیر بهداشت را نگران میکند
و مهم نیست کجای جهانی
کدخدا را به رسمیت نمیشناسی
و امام حسین را دوست داری
کاش امام حسین را دوست نداشتی
و سفید بودی
آنوقت برایت اشک میریختم
و این شعر را تقدیمت میکردم
ولی نه
این شعر برایِ تو نیست
این شعر نباید منتشر شود
این شعر که امام حسین را دوست دارد
و با روحِ برجام موافق نیست
از شاعر به رئیس جمهور
از شاعر به خبرگزاری دولت
از شاعر به وزارت امور خارجه
با سلام و تحیت
لطفا دستور بفرمایید دهانم را ببندند
این شعر قرار است منافع ملی را به خطر بیاندازد
علیرضا رضایی
رز سیاه ……به شیخ ابراهیم زکزاکی
چقدر صدایت شبیه بلال است برادر
در قاره ای که سیاه پوستان
سفید فکر می کنند
و مک دونالت
غذای سنتی آنهاست.
از حنجره ات
می شود
گلهای محمدی را
گرده افشانی کرد
و مهربانیت
آمده پای پیاده تا حرم
زیبائیت را
در کلمات می ریختی
و درختان بسیاری را
معطوف خورشید کردی
با آن دندانهای سفید و زبان سرخت….
بارها می خواستند
پوستت را چپه رو کنند
و پولش را در چمدانی که بوی تعمن داد
فرستادند ….
ژنرالها می خواهند
گرفتند را
به افتخاراتشان اضافه کنند
ولی صدای تو که اینجاست
افکارت
متین و آرام قدم می زنند در خیابانها.
نقشه ی نیجریه
شبیه صورت توست
با اندامی رها درباد
.
ما خوب می دانیم
که هیچ میله ای
نمی تواند
طنین آزادی را
محصور کند
پس ما نگران نیستیم که تو کجایی
و تو هم نگران نباش
چون
تاریخ معاصر نیجریه
معطر به افکار توست
با آن نرگسی که به سینه زدی
و یاسهایی که پرورش داده ای
در حیات خلوت مسجد علوی نیجریه…….
مجتبی اصغری فرزقی (کیان) مشهد
از شهادت پیشهگان، تکریمها دارد حسین
جاننثار عشق، در اقلیمها دارد حسین
چار اسماعیل داده، خود همی در نوبت است
مرد میدان، شیخ ابراهیمها دارد حسین…
ولیالله کلامی زنجانی
امروز اگرچه دین حق مظلوم است
فردای شکوه و عزتش معلوم است
در غزّه، منا، نیجریه، در هرجا…
مظلومکشی تا به ابد محکوم است
یوسف رحیمی
از فرش به عرش پر کشیدید همه
در سایه ی نور، آرمیدید همه
چون جُوْن، اگرچه جسمتان است سیاه
در پیش حسین(ع) روسپیدید همه
سجاد شاکری
وقتی که چشمان جهان را خواب می گیرد
هی ژست شیک آدمی جذاب می گیرد
می آید از سمت تباهی ها کسوفی
نه روز، روشن؛ نه شبی مهتاب می گیرد
کم کم مسیر رود ها سد می شوند و
تصویر پاک چشمه را مرداب می گیرد
هر گوشه از جنگل صدای زوزه ای که
از وحشتش زلف پری ها تاب می گیرد
در نیجریه شیعیان را می کشند و
دنیا سکوت ممتدش را قاب می گیرد
آخر ولی عالم به کام عاشقان است
آن روز دنیا حالتی نایاب می گیرد
از سیب لبنانی لبهای تو لیلا
آخر لبم یک بوسه ی پر آب می گیرد
مشکی زدیم سقف و ستون اطاق را
آماده کرده ایم پر چلچراغ را
آتش گرفته ایم که آتش گرفتنی است
با ما بیا که مزه کنی احتراق را
هر روز ماست روز دهم تا یزید هست
باید که کور کرد دو چشم نفاق را
باید نشان دهیم وفای به عهد را
باید زمینه ساز شد آن اتفاق را
با دسته های «جون» به سوی تو آمدیم
تا خونشان به هم بزند این فراق را
مصداق »کل ارض» شده شهر «زاریا»
تصویر کرده کرب و بلای عراق رار
شیعه کجا و عقد عروس هزار مرد؟
دنیا بخوان سه بار برایم طلاق را
سید علیرضا شجاع
یک:
سخت است اگر، ولی علی می گویید
با درد “سینجلی علی” می گویید
دیروز بلال “احد، احد” میگفت و
امروز شما “علی، علی” می گویید
دو:
ما بیشتریم و بیشتر میگردیم
تا سیصد و سیزده نفر میگردیم
در نیجریه…یمن…در افغانستان
ما را بکشید، زندهتر میگردیم
سه:
یک دست به زلف یار داریم هنوز
یک دست به ذوالفقار داریم هنوز
طوفان جمل به راه میاندازیم
با “آل سقوط” کار داریم هنوز
چهار:
تو آمدهای و باز هم میآیی
یک جمعه سر نماز هم میآیی
تو نقشه برای عربستان داری
میآیی و از حجاز هم میآیی
علی اکبر لطیفیان
شعر علی رضا قزوه برای شیخ ابراهیم زاکزاکی و زینت ابراهیم
ابراهیم در آتش؛ سروده «محمدمهدی سیار» برای «شیخ ابراهیم زکزاکی»
درود بر شما و بر هنرمندان ارزشی و بیدار جهان اسلام و عالم بشریت.
خدا به همه تون خیر بده ان شا الله/یا علی.
«اللهم عجل ل ولیک الفرج، و العافیت و النصر، و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و احفظ قاعدنا الامام خامنه ای مد ضله العالی.