شاعرانه هایی در حال هوای اربعین
۱۱ آذر, ۱۳۹۴
شاعران جوان به مناسبت فرا رسیدن اربعین حسینی و حماسه میلیونی پیاده روی اربعین سوگ سرود های جدیدی منتشر کردند.
بغضها دسته دسته میلرزند
چمدانی که دست زن مانده
اتوبوسی که بی هوا رفته
چشمهایی که بر ترن مانده
روزها روزهای عاشقی است
دل که پر زد نمیشود که نشست
تیک تاک دقیقهها بیتاب
غم که سر زد نمیشود که نشست
کوله پشتی این مسافرها
پرِ اندوه چند ساله شده
مستی از حد گذشته بانو جان
چشمها ساغر و پیاله شده
عاشقِ غیرت اباالفضلند
عاشق آسمان شش گوشه
مبتلای زمین اعجاز و
مبتلای زمان شش گوشه
بین این دو حرم که محشر محض
پیش آن دست بسته میبارد
ابرها پیش مرگ مدعیاند
و غروب شکسته میبارد
جادهها پا به پای زائرها
تابلوها قدم قدم غربت
چاله های هوا پر از خالی
اتوبوس و ترن پر از خلوت
نذرها، گوشه چشم بیبی و
چشمها رو به دست عباس(ع) است
نام این خاک شهرِ عاشقی است
نام این خاک شهر احساس است
مرزها در اسارت عشقند
عشق جای تمام قانونهاست
جان پناه قشنگ لیلاها
خاک دیوانگی مجنونهاست
این ور مرزها…پدر دلتنگ
مادر و… استخارههایت هم
آه، امسال بیلیاقت بود
شاعر سوگوارههایت هم
شبنم فرضیزاده
***
شیداترین مجنون بر روی زمینم؛
دلتنگ چاییهای صبح اربعینم…
هر جا بیابانی ببینم، کوفه یا شام
مجنون داغ تلخ زینالعابدینم
گویی که زینب خطبهها در جان من ریخت
اندوهگین و داغدار و آتشینم
سوز سه ساله کوثر پهلو شکسته
آتش زده بر سینهی خلوت گزینم
ای حرمله! روزِ قیامت منتظر باش
با اذن اربابم، تو را من در کمینم
بس کن دگر شاعر، چه مانده که نگفتی؟
خواهی بگویی والهی امالبنینم؟…
آه ای مخاطب در دلم داغ کسی هست
نامش حسین است و شده دنیا و دینم
با شربتی سوز مرا افزون نمایید
دلتنگ چاییهای صبح اربعینم
علیرضا رنجبر
***
۱
گودال جز شکوه ندارد
زیبایی که زینب از آن دم زد
حتی بلندترین کوه ندارد، حتی بزرگترین شاه ندارد
دردانه دل زهرا، این سینه بی توسل سبزت
راهی به خیمه گاه ندارد.
آن دختر سه ساله زیبا
لبریز داغ و خستگی و درد
غیر از عزیز فاطمه بودن
هرگز گناه ندارد
این قلب نا صبور مرا دریاب آقای من، چراغ عالم هستی
ای کشتی نجات جهانها
تنها شدم/دلم پناه ندارد
سرمایه ای به غیر آه ندارد
گفتند شافع زمانها
تو بودی و هستی و ..مولا
شرمنده ام که این دل ناچیز/جز اشتباه ندارد
دست مرا بگیر
دستی که جز گناه ندارد
جز اشتباه ندارد
تو آفتاب روشن عشقی در آسمان تیره امروز
که نه ستاره ساکن آنست، نه جلوه ای ز ماه ندارد
تاریکم و تو منشا نوری، نوری که این سیاه ندارد
مصباح بی نظیر هدایت، آقا دلم پناه ندارد
ای دست گیر عالم و آدم، ای عشق سر بلند سر نیزه
ای خون بی بدیل خداوند
دست مرا بگیر
تنها شدم
دلم پناه ندارد
۲
هنگامه بغض و داغ هر سال رسید
دل، میوه ناشکفته کال رسید
ای اشک بیا شبیه هر سال بیا
یک بار دگر روضه به «گودال» رسید
رها هوشمند نژاد
***
۱
دستم بگیر گرچه ز پا اوفتاده ام
می ده می وصال که سرمست باده ام
آتش گرفته است ز داغ تو دفترم
تاول نشسته است به پای پیاده ام
با یک نگاه سوی خودت میکشانی ام
با لطف تو مسافر این راه و جاده ام
با یک دعای خیر تو پایم به راه شد
با یک کرشمه تو دل از دست داده ام
تا در ره نماز ز هستی گذشته ای
در هر نماز رو به شما ایستاده ام
تا سوی من گشوده ای آغوش مهر خویش
در آسمان عشق تو بالی گشاده ام
من از ازل به نام تو سوگند میخورم
من مولد محرمم و اشک زاده ام
۲
دل، باز هوای لاله و گل کرده است
در کوچه عاشقی تامل کرده است
در گوشه بینالحرمین افتاده است
این دل که به گنبدت توسل کرده است
۳
اینجاست بهشت بیکرا ن تو حسین !
اینجاست بهار بیخزان تو حسین !
بگذشت چه قرنها ز داغت اما
قرآن جاری است از لبان تو حسین !
۴
ماندیم خجل همه ز دین تو حسین !
عالم همه مست شور و شین تو حسین !
صد روضه به گوش می رسد از زهرا
در روضه بین الحرمین تو حسین !
سیدحبیب حبیبپور
***
در اربعین، چشم تری در آتش و خون
ماندَ ست، زینب ….. خواهری در آتش و خون
در قتلگاه نینوا پیچیده امشب
حال و هوای دیگری در آتش و خون
زینب به هر سویی دوان ،گریان و نالان
گوید ز داغ ِ پیکری در آتش و خون
امشب چهل شب بیحسین و بی رقیه
زینب شده نیلوفری در آتش و خون
فریادهای العطش ، عباس ……عباس
دست بریده، یاوری در آتش و خون
زینب…. چهل شب، داغ ِ هفتاد دو خورشید
دارد و داغ دختری در آتش و خون
از دختری کوچک هزاران داغ دارد
داغ رقیه، پر پری در آتش و خون
شرم از گلوی اصغر شش ماهه دارد
تاریخ… شرم از خنجری در آتش و خون
سر میزند تا صدهزاران اربعین، اشک
رگبار چشمان تری در آتش و خون
امشب به دست بادها هر سو دوان است
از سوزها، خاکستری در آتش و خون
امشب صدای نالهها فریادها، زخم
پیچیده لای دفتری در آتش و خون
اکرم بهرامچی
***
عشق ساطع شده از مشرق بینالحرمین
بیخود از خود شدهام عاشق بینالحرمین
ربط دادهست به هم روح دو تا دریا را
آبهای جبلالطارق بینالحرمین
از حرم تا به حرم در پی عذرای دلام
چند گویم شدهام وامق بینالحرمین
من نه امروز فقط این همه عاشق شدهام
در ازل بوده دلام مشفق بینالحرمین
چون زبان شررافشانه زینب گویاست
آفتاب ادب منطق بینالحرمین
آفریدهست در آن آینه شعری ابدی
دست اعجازگر خالق بینالحرمین
باز بر زاویهی چشم و دلام تابیده
نوری از پنجرهی بارق بینالحرمین
کاظم نظریبقا