یک مسجد کوچک با اتفاقات بزرگ/ از تئاترهای “بهزادپور” و “سلحشور” تا کلاسهای داستان “فردی”
۱ تیر, ۱۳۹۴
صبح هنر | همین بیست، سی سال پیش هر وقت که دلت میخواست میتوانستی به مسجد بروی. این روزها مساجد شکل نمازخانه گرفتهاند. مساجدی که بیشتر وقتها درهایشان قفل است. روزی مساجد محل تصمیمگیریهای بزرگ، قضاوتها و امور فرهنگی و هنری بود. درب مساجد همیشه به روی مردم باز بود و مردم برای حل مشکلاتشان به آنجا رفت و آمد داشتند.
روحانی مسجد، محور فعالیتهای انقلابی و فرهنگی بود
* فعالیتهای مسجد جواد الائمه از چه زمانی آغاز شد؟
فعالیتهای مربوط به مسجد جواد الائمه، را به لحاظ زمانی میتوان به قبل و بعد از انقلاب تقسیم کرد. قبل از انقلاب همزمان با خیزش و خروش مردم مانند سایر مساجد فعالیتهای خود را آغاز کرد.
رهبری این فعالیتها، توسط کسانی صورت میگرفت که به اسلام و انقلاب تعهد داشتند که از جمله میتوان به امام جماعت مسجد جواد الائمه مرحوم حاج آقای مطلبی اشاره کرد که شرایط را برای فعالیتهای انقلابی آماده میکرد. وی از ایدهها و نظرات بچههای مسجد نیز استقبال میکرد.
امام جماعت در فعالیتها نقش محوری را ایفا میکند، زیرا شاخص بودن منطقه و مسجد به خاطر حضور افراد تاثیر گذار است. برای مثال، ببینید مسجد هفت تیر در یک مقطع زمانی بسیار مورد توجه بود، زیرا افراد شاخصی در آنجا فعالیتهای تاثیر گذاری را انجام دادند.
در مسجد جواد الائمه نیز پتانسل اولیه انجام این فعالیتها به خاطر حضور حاج آقای مطلبی بود.
از محلهی ما تا مسجد جوادالائمه فاصلهی کمی بود لذا برادرم “بهزاد بهزادپور” در این مسجد فعالیت میکرد، به تبع من نیز وارد این مسجد شدم. از دیگر کسانی که در این مسجد کار فرهنگی انجام میدادند، می توان به فرج الله سلحشور، حسین یاری، شهید حبیب غنی پور، مرحوم امیر حسین فردی، حبیب والی نژاد و… اشاره کرد که قبل از انقلاب فعالیتهای خود را آغاز کرده بودند.
تئاتر “حجر بن عدی” مقدمهی “گندمهای خونین”
*فعالیت هنری مسجد در چه سطحی بود و چه کارهایی در آن انجام میشد؟
یکی از کارهایی که در این مسجد و قبل از انقلاب صورت گرفت، اجرای تئاتر “حجر بن عدی” توسط آقای سلحشور بود که این تئاتر با حمله گاردیها به پایان رسید و بهم خورد.
این تئاتر باعث شد که بهزاد، “گندمهای خونین” را بنویسد. تئاتر “گندمهای خونین” در دو مرحله اجرا شد. اولین بار که این تئاتر اجرا شد، در شبستان مسجد اباذر تهران بود که آنجا نیز منجر به درگیری با گاردیها شد و صحنه تئاتر بهم خورد. اما بار دوم در شهرستانها از جمله قم، سمنان و در قصر فیروزه نیروی هوایی ارتش به اجرا در آمد.
با انجام این گونه فعالیتها بود که میان بچهها ارتباط برقرار شد و در واقع گروه پایهگذاری شد. این گروه دارای پتانسیل قوی بود اما امکانات کمی در اختیارمان بود.
این عکس، یکی از آن عکسهایی است که از تئاتر گندمهای خونین به یادگار دارم. در این کار من نقش یک روحانی را داشتم در کنار من آقای حبیب الله والی نژاد که هم اکنون مدیرگروه حماسه و دفاع شبکه یک است، ایستاده است. از گروه تئاتری که داشتیم، تنها حسین یاری توانست یک بازیگر حرفهای شود.
* تئاتر دیگری هم برگزار شد؟
تئاتر دیگری که در مسجد کار شد، تئاتر “رها شدم یا حسین” بود که اخوی بنده، بهزاد بهزاد پور آن را نگاشته بود. این تئاتر در واقع داستان فردی بود که به دنبال رها شدن از نفسانیات بود. در واقع جنگ بین حق و باطل ذهنی را تداعی میکرد. این تئاترهم در مسجد برگزار شد که یکی از بازیگران آن به نام فرهاد بجنوردی از بچههای مسجد ولیعصر(عج) بود که در دفاع مقدس به شهادت رسید.
این عکس هم مربوط به گروه سرود مسجد است. در این عکس، محمد علی پور رضا، شهید عبدالله ریاضی که در عملیات بدر به شهادت رسید و شهید اسدالله کیانی که در عملیات فتح خرمشهر به شهادت رسید از سمت چپ ایستادهاند. این گروه سرود تنها در داخل مسجد فعالیت میکرد و هیچ وقت فرصت نکرد فعالیتی در بیرون داشته باشد.
مسجد محلی برای اجرایی شدن اعتقادات
* جنگ و شروع آن چه تاثیری بر فعالیتهای هنری مسجد داشت؟
شروع جنگ تحمیلی فصل تازهای را در مسجد جوادالائمه رقم زد. تقریباً با شروع جنگ، همه به سمت جبهه روانه شدند. این در صورتی بود که با شروع بمبارانها سن بچهها اجازه حضور آنها در جبهه را نمیداد. میتوان گفت فعالیتهای ما در دوران جنگ وابسته به شرایط بود و با رفتن ما به جنگ متوقف میشد. اما فعالیتهای داستان نویسی همچنان در مسجد پابرجا بود.
یکی از محافلی که بچهای مسجد در دوارن دفاعمقدس در آن جمع میشدند، هیئت مسجد بود. این هیئت به صورت هفتگی برپا میشد. شهید فلاحپور، شهید نقیزاده از جمله کسانی بودند که در هیئت حضور مییافتند. البته ناگفته نماند که بچههای مساجد دیگر هم به واسطه دوستی با بچههای مسجد جواد الائمه برای انجام کارهای فرهنگی به مسجد میآمدند. از این جمله می توان به شهید رمزی اشاره کرد که از بچههای مسجد ولیعصر(عج) بود. در واقع جمع بچههای گروه تلفیقی از چند مسجد اطراف بود. کارهای انجام شده در مسجد، تنها یک حرکت بود برای عملی کردن شعارهایی که به آنها اعتقاد داشتیم و در مسجد گفته میشد.
مسجد حضور فعالی در جبهه داشت، اما هیچگاه به عنوان کارهای هنری وارد جبهه نشدیم، بلکه بچهها به عنوان رزمنده به منطقه رفت و آمد داشتند.
مسجد جوادالائمه کتابخانهی بزرگی هم داشت. در واقع با وجود کتابخانه، مسجد محل رفت و آمد بچههای محل شده بود. در این بین مرحوم امیرحسین فردی هم به کار داستاننویسی مشغول بود. مسجد ماوایی بود که بچههای نوجوان را تغذیه فکری میکرد.
در مسجد حلقهی نقد نیز تشکیل شده بود و در این حلقه کتابهای شهید مطهری نقد و بحث میشد. البته کتابهای شریعتی را نیز میخواندیم و در این حلقهها سعی میکردیم اشکالات کتاب وی را پیدا کنیم، زیرا این کتابها توسط فردی چون آقای شریعتی نوشته شده بود که یک اسلام شناس خبره نبود، بلکه یک جامعه شناس در سطح بالایی بود که در فرانسه تحصیل کرده بود. میتوان گفت دیدگاههای وی منطبق بر اسلام نبود. نقل است که حتی در پایان حیات خود از شهید مطهری درخواست کرده بود که کتابهایش را اصلاح کند.
بعد از فوت دکتر شریعتی نهضت آزادی از امام خمینی(ره) درخواستهای مکرری برای برگزاری مجلس ختم داشتند. اما امام(ره) از این کار سر باز زد که علت آن را میتوان در گروه فرقان جست و جو کرد. زیرا اگر این کار انجام میشد مهر تاییدی بر گروه فرقان که یک گروه انقلابی مطرح میشد و از تفکرات دکتر شریعتی تغذیه میشد، بود.
به هر حال در مسجد فعالیت فرهنگی و توزیع کتاب در سطح مذهبی و داستان وجود داشت. همچنین در آن مقطع مرحوم امیر حسین فردی کلاس داستان نویسی برپا میکرد که افرادی چون ناصری و شهید غنی پور رشد کردند.
یکی دیگر از کارهای تئاتر که در مسجد انجام شد، “پیراهن عثمان” بود. در این تئاتر افرادی چون آبخضر، والی نژاد، خودم و یکی دونفر دیگر مثل احمد دهقان نیز حضور داشتند.
از فعالیت های هنری در مسجد در دوران جنگ بفرمائید؟
آن دوران، روزگار خوشی داشتیم تا اینکه با شروع جنگ تحمیلی حضور کمرنک و کمرنگ تر شد. مثلاً گل علی بابایی در آن دوران خرج جنگ شد. چون به عنوان نیروی رسمی سپاه مشغول به خدمت بود. در آن شرایط اگر ما هم در مسجد فعالیتی داشتیم به خاطر اقتضای سنی بود که نمی توانستیم به جبهه برویم. اما با گذشت زمان و کسب شرایط به جبهه رفتیم.
در آن زمان فعالیت هنری مثل کلاژ را در مسجد امام عصر (عج) انجام می دادیم. بدین صورت که از چند پوستر یک مدل و موضع جدید در ذهن ساخته و آن را تبدیل به یک پوستر جدید می کردیم. هر کس این پوستر ها را ببیند، فکر می کند طراحی شده است. در صورتی که این چنین نیست و بر اساس هنر کلاژ ساخته شده است که آن زمان ما حتی اسم این هنر را نمی دانستیم.
با استفاده از پرچم شوروی و اسرائیل و … می خواستیم این مفهوم را القا کنیم که آواکس و …. متعلق به غربی ها است.
برای تزئیین نیز به ایده خود متکی می شدیم و از کلاه و پوتین و … را برای نماش شهادت و شهید استفاده می کردیم.
فعالیت هنری در مسجد رونق خاصی داشت. مرحوم مطلبی خودش پای کار بود و بچه هار ا حمایت می کرد. بزرگترهای مسجد هم مخالفتی با این فعالیت ها نداشتند. در واقع با این وجود مسجد رونق خاصی داشت و نماز جماعت، هیئت و … برپا بود و فضای حاک، فضای جبهه، جنگ، شهادت و شهدا بود. این فعالیتها در طول جنگ تحمیلی تا فوت امام خمینی (ره) و برگزاری نمایشگاه بزرگ ادامه داشت.
در این نمایشگاه در ورودی مسجد سکویی از جماران و محل سخنرانی امام خمینی (ره) طراحی شده بود. همچنین در داخل مسجد، محرابی درست کرده بودیم. سید حمید شریفی که گرافیک کار بود طرح قشنگی زده بود. به صورتی که از داخل محراب دری باز می شد و پرده کنار می رفت و تابوت امام (ره) را نشان می داد که همه اینها با یک موسیقی به نمایش در می آمد.
رابطه مسجد با فیلم و سینما چطور بود؟
بعد از عملیات خیبر یعنی در ماه رمضان سال 62، اخوی فیلمی به نام معبر را در 20 دقیقه تهیه کرد. قصه، قصه جنگ بود و در جاده قم هم فیلمبرداری شد. من به عنوان سید حمید شریفی بازیگر بودیم و رسول ملاقلی پور هم در کار همکاری داشت.
فعالیت های ما در مسجد بیشتر از سر تکلیف بود و گاهاً بچه ها با عشق به کاری وارد فعالیت ها می شدند. مثلاً حسین یاری که در یکی از تئاتر ها در نقش قهوهچی بازی می کرد، بازیگری و این حرفه را دوست داشت که سرانجام اه آن هم رسید.
البته نباد فراموش کرد که تئاتر در آن زمان محلی برا رضشد فکر، حرکت و تاثیر گذاری بود. حتی محسن مخملباف در مسجد، توبه نصوح را ساخت.
نقش بچه های مسجد در شکل گیری حوزه هنری چه بود؟
چون سن ما کم بود، شاید زیاد دخالت نداشتیم. اما یادم هست، برادرم با اکبر قدیانی، محمدرضا تختکشیان، محسن مخملباف تیم اولیه این حرکت هنری بودند و کار خود را در سازمان تبلیغات شروع کردند.
وجه هنری داشتن پاسدارها در مان دیگر رزمندگان چطور بود؟
تشابه بین این دو کم است. بچه هایی که آن زمان جذب سپاه شدند فقط برای ادای تکلیف بود. یعنی سپاه را تنها جایی می دانستند که می شود مستقیم به انقلاب کمک کرد. صحنهی واقعی کمک هم در ان زمان حضور در جبهه و دفاع از سرزمین بود.
در ابتدا پاسدار شش ماهه بودیم. یعنی پاسداری که تنها 6 ماه خدمت می کند و شهید می شود! آن زمان به خودمان می گفتیم اگر در ین شش ماه شهید نمی شدیم باید به پاسداریمان شک می کردیم. در واقع کسی که سپاهی می شد، به نوعی شهادت نامه خود را امضا می کرد. نمی رفت برای ماندن، بلکه می رفت برای رفتن.
عراقی ها از فشنگ های رسام استفاده می کردند. فشنگ رسام در شب مثل ذغال روشن حرکت می کند. کاملا نور دارد و روشن است. وقتی شلیک می کردند شما می دیدی که این گلوله ها به سمت شما می اید. کسی که در آن شرایط حرکت می کرد و به جلو می رفت واقعاً شجا بود در آن شرایط چه کسی تضمین می کرد که این گلوله ها به شما نخورد.
در جنگ، در مقابل چشمان شما دوستتان، هم سنگری تان شهید می شد و جان می داد. ماندنتان در این راه دیگر کار احساس و شوخی نبود. باید عقل و احساس باهم قاطی می شد تا در شب عملیات شما به جلو بروید.
من هم بنا به جو حاکم و سن و سال و اعتقاداتی که داشتم روانه جبهه شدم. ابتدا به پادگان شادگان رفتم. در آبادان آموزش دیدم و سه ماه اول جزأ تیپ 7 ولیعصر خدمت کردم. دغدغه حضور در جنگ را داشتم و برایم فرقی نمی کرد که چطور و کجا خدمت کنم.
وضعیت کمکهای مردمی در مسجد به چه صورت بود؟
کمکهای مردمی در مسجد جمع می شد و گاهاً مرحوم حاج مطلبی شخصاً آنها را به جبهه می آورد و توزیع می کرد. بیشتر بچه های مسجد هم به گردان مالک می رفتند که این در اواسط جنگ پررنگ تر هم شد و بیشتر این کمک ها از سمت مسجد هم درگردان مالک توزیع می شد.
فعالیت دیگه ای هم در مسجد انجام می شد؟
فعالیت هنری به طور عمده نه. اما یکی از این کارهایی که کردیم این بود که در رادیو بعد از اخبار ساعت 14 تحلیل سیاسی روز پخش می شد. ما آن را ضبط می کریدم و پس از چندین بار گوش دادن، اخبار را تحلیل کرده و به بحث و تبادل نظر می پرداختیم. این فعالیت فکری، فرهنگی و سیاسی بود. با این کار ها سعی می کدریم از متن جامعه و اتفاقات روز فاصله نگیریم.
یکی دیگر از فعالیت ها تهیه اعلامیه بود که یکی از آنها با تیتر”انصاف کجاست؟” در نماز جمعه بین نمازگزاران و مردم پخش شد. این اعلامیه مقایسهای بین اتفاقات پس از جنگ جهانی دوم در ایران و حال حاضر بود. در واقع آن زمان چه شرایطی بر جامعه حاکم و الان این شرایط چگونه است و مسائلی از این دست مطرح شده بود. برای تهیه این اعلامیه با یکی از دوستانم به پارک شهر رفتیم و با مردم مصاحبه انجام دادیم.
بعد از جنگ ارتباط بچه های مسجد با هم چطور است؟
مسجد رونق سالهای گذشته را ندارد. شاید علت آن را باید در بزرگی آدمها جست و جو کرد، یعنی تا زمانی که آدمهای بزرگی وجود نداشته باشند، کارهای بزگ هم به وجود نمی آید. شاید افکار آدم های بزرگ با تلاطم انقلاب متلاطم شدند و افکارشان تغییر کرده باشد و فتنه 88 هم گواه این مدعا است.
جنگ تمام شد، اما هنوز هیئت و جلسات برپامی شود. اما این حضور بسیار کمرنگ است. انقلاب هم رویش داشت و هم ریزش. کسی فکر نمی کرد که روزی محسن مخملبافی که در مسجد جواد الائمه توبه نصوح را ساخته بود خارج نشنی شود، یا افرادی از این دست که در اطراف ما زیاد بودند.
خیلی از این بچه ها رویش های انقلاب هستند که نه جنگ را دیدند و نه تلاطم های ان روزگار را اما امروز پای کار هستند. حرکت می کنند، حضور دارند. اما در کنار این حضور باید نظرات نیز به یکدیگر نزدیک باشد که کمتر اتفاق می افتد. اما باز هم مثل گذشته باید به مسجد به عنوان یک سنگر نگاه کنیم که اگر چنین باشد پیروز خواهیم بود.
گفتگو از : مهدیس میرزایی، محمد حسن جعفری/ دفاع پرس